محل تبلیغات شما
کامل شده است و نامش سَندرمِ نگار» است

اما برای کم اطنابی و اینکه حوصله تان سر نرود، قطعه قطعه تقدیمتان می کنم.

پس بسم ا.


کجاست فندکِ لامذهبم که می خواهم

دوباره دود بگیرم که شعر پس بدهم

خوراکِ تلخ ترین شعر،چایِ پر رنگ است

به واژه ام بخورانم که طعمِ گُس بدهم


دوباره نیمه شب از خانه می زنم بیرون

شبیه سایر ِ آلوده های شبگردم

و گیر کرده به نخ هایِ کِنت» سوزنِ من

به حالِ تب زده ای کوچه متر می کردم


کجای شهر ِ من از شرٌٍ ِ آشنا امن است؟

که بی خیالِ رفیقانِ زندگی شده ام

برایِ مَردمِ بی خانمان دلم می سوخت

دچار ِ سَندرُمِ چند خانگی شده ام!


نگار خسته شدم از نگارشت دیگر

ازینکه غیر ِ خودت، کلٌ ِ شهر می خوانند

که با هزار مدل درد می نویسم و باز

مرا هزار مدل مَردِ رِند می دانند


چگونه تازه به دوران رسیده ام نامند

که من هنوز عقب هستم از همین دوران

منی که دور جهان را نگشته، می گردد

به یُمن ِ کِنت به دور ِ سَرم تمام جهان


برای دیدنت آنهم به احتمالِ ضعیف

درون ذهن ِ خودم جمله جور می کردم

و در پناهِ ولی عصر راه می رفتم

نگار ِ خاطره ها را مرور می کردم.

***

فرزاد ارشادی تلخه رودی

10/آبان/نود و 2


غزل برگشت و برنگشت.

بُرشی از یک چهارپاره

سه سپید برای ذوق آزمایی..

ِ ,ام ,پس ,هزار ,شهر ,بی ,هزار مدل ,دانندچگونه تازه ,تازه به ,به دوران ,دوران رسیده

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها